بزرگان بلاغت عربی
رمضان رضایی و یدالله رفیعی
جاحظ
ابوعثمان عمرو بن بحر، در سال 159 هـ در بصره متولد شد. به زودی به خاطر هوش سرشار خود از جایگاه علمی رفیعی برخوردار شد. وی در حوزههای مختلف علم به مطالعه و تدوین دست زد. آثار وی به تنهایی به منزلهی یک دایره المعارف کامل علمی و ادبی است و بهترین نمونهی فرهنگ عربی و نضج فکری و علمی، بلاغت ادبی و سبک عالی انشا است، از میان آثار او اثری که با مباحث ما ارتباط کامل دارد، کتاب البیان و التبیین است. (1)«البیان و التبیین» کتابی ادبی است و از آخرین تألیفات جاحظ و متضمن برگزیدههایی از ادب، آیات قرآنی، حدیث، شعر، حکمت و خطب به همراه آرا و نظرات خود او در مسائل گوناگون است.
جاحظ در کتاب خود علوم بلاغت را با ادب و تاریخ آمیخته است اما آنچه مربوط به بلاغت میشود، نخست بحثی است در ماهیت بلاغت و نعمت فصاحت سخن میگویند. در ادامه این مبحث به خطابه و عیوب خطیب نیز اشارت دارد. همچنین موسیقی کلام و مبحث حروف و الفاظ متنافر و سجع و امثال آنرا به بخش بلاغت افزوده است، در بخش ادب، جاحظ بسیاری از کلام رایج عرب را، در عهد خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی از کلمات قصار تا خطابههای بلیغ ذکر کرده است. و در بخش تاریخ، بسیاری از اخبار خطبا، علما، امرا، کاهنان، نساک و غیره را آورده است.
ابن معتز
ابوالعباس عبدالله در سامرا متولّد شد (249 هـ) و از علمایی چون مبرّد بصری، ابوالعباس ثعلب و... مبادی علوم را اخذ کرد. چون در سرای خلافت با ناز و نعمت پرورش یافته بود در کامجوییهای خود تا سر حد فسق و فجور پیش رفت و در ورطه لاابالیگری و نوشخواری غرقه شد. وی به سال 296هـ به قتل رسید.ابن معتز آثاری چون «طبقات الشعراء»، «دیوان شعر» و کتاب «البدیع» را از خود به جای گذارد. او با آنکه شاعری مبتکر است از مضامین و معانی قدما و اسالیب آنها نیز استفاده کرده است. بخصوص در وصف شراب و شکار، مقلّد محض ابونواس است و در وصف اسب و شتر نیز روش قدما را برگزیده و گاه کوشیده است تا در این کار با آنان معارضه کند. گفتنی است که ابن معتز بر این تقلیدهای خود لباسی زیبا و هنرمندانه پوشیده است. (2)
آشنایی ابن معتز با بلاغت و فن بدیع باعث شده که با آوردن صنایع و آرایشهای لفظی بر جمال کلام خویش بیفزاید ولی در به کار بردن این صنایع همواره جانب اعتدال را رعایت میکند و بیشترین توفیق را به دست میآورد. مهارت او از میان همه صنایعی که به کار میبرد بیشتر در استعاره است و اغلب در یک جمله معانی و تخیلات شاعرانه بسیاری را میگنجاند.
محمد بن سلام
ابوعبدالله محمد بن سلام الجمحی، در بصره پرورش یافت و از خلیل بن احمد علم آموخت.از مهمترین آثار ابن سلام کتاب «طبقات فحول الشعراء» است وی شاعران را در هر یک از دورههای جاهلیت و اسلام، به ده طبقه تقسیم کرد و با این گونه تقسیم، اصولی کلی را جهت حکم درباره آنها استخراج نمود و اصول نقد او چیزی جز کثرت شعر و تعداد اغراض و موضوعات و جودت (دلنشینی) آن نبود، اگر چه در نظر اوکثرت بر جودت رجحان مییافت. (3)
این راه دشوار (طبقهبندی شعرا) که ابن سلام در پیش گرفته بود اشکالات زیادی داشت. زیرا در هیچ حالی ممکن نیست که بتوان شعرا را به طبقات دهگانه تقسیم کرد، هر چند منحصر به همان شعرای جاهلیت و صدر اسلام باشد.
ابن سلام نقد فنی را چنانکه باید به پیش نبرد هر چند که هنگام تحقیق درباره آثار، نظریات درستی ابراز میداشت و میکوشید که در تاریخ ادب عربی یک نوع تفسیر و فصلبندی استوار بر احکام فنی را معمول دارد.
رمّانی
ابوالحسن علی بن عیسی بن عبدالله رمانی منسوب به قصر رمان، از معروفترین قصرهای شهر واسط میباشد. وی در سال 276 هـ در واسط متولد شد و سپس از زادگاه خود، بسوی بغداد روانه شد و از زجّاج و ابن درید، و ابن سراج و دیگران علم نحو را فرا گرفت (4).رمانی تألیفات فراوانی دارد که شمارشان از بیست تجاوز میکند و اکثر آنها در نحو، صرف، اشتقاق، لغت، تفسیر، کلام و فقه میباشند. در زمینه بلاغت، رساله «اعجازالقرآن» را که بعضی آن را «النکت فی اعجاز القرآن» مینامند، به رشته تحریر درآورده است. در این رساله، بلاغت را به سه طبقه تقسیم میکند: عالی، میانی و پایین که منظور از طبقهی عالی بلاغت قرآن کریم است و طبقهی میانی و پایین بلاغت افراد فصیح و بلیغ میباشد. آثار نحوی او، شرح الکتاب سیبویه، شرح مقتضب مبرّد و کتاب معانی الحروف می باشد. رمانی به سال 384 هـ در بغداد و در دوران خلافت القادر وفات یافت.
ابوهلال عسکری
ابو هلال عسکرى ابوهلال، حسن بن عبدالله بن سهل عسکری منسوب به شهر «عسکر مکرم» از توابع اهواز است. وی مابین بصره و فارس متولد شد، و از جمله علمایی است که به فرهنگ و معارف عربی خدمات شایانی نموده است.از مهمترین آثار ابوهلال دو کتاب «الصناعتین- النظم و الشعر» و «دیوان المعانی» است وی در کتاب الصناعتین معتقد است که بلاغت شایستهترین و بهترین علمها بعد از علم خداشناسی است چرا که بدان اعجاز قرآن کریم شناخته میشود. وی در مقدمه همین کتاب چنین میگوید: «بدان، که بلاغت و فصاحت علمی است که با آن اعجاز کتاب خدا شناخته میشود کتابی که در آن از حق سخن گفته شده و راه هدایت نمایانده شده و دلیلی بر راستی رسالت و صحت نبوّت است که پرچمهای حق را برافراشته و چراغ دین فروزان ساخته و کفر و جهل را با دلایل روشن از میان برداشته است، این علم از بهترین و شایستهترین علمها بعد از خداشناسی، برای فراگرفتن میباشد.»
و میدانیم که اگر انسان علم بلاغت را نداند و فصاحت را نشناسد، اعجاز قرآن را نخواهد دانست که چگونه خداوند به تألیفی زیبا و ترکیبی مناسب و دلنشین، با ایجازی بدیع و اختصاری لطیف و حلاوت و رونقی خاص، سهولتی استوار و سلاستی دل انگیز و دیگر محسّناتی که خلق خدا از آن عاجزند و بدان حیران شدهاند، مملوش ساخته است. اعجاز قرآن از این جهت مشخص میگردد که اعراب در مقابل آن عاجزند و در حسن براعت، سلاست، روانی، کمال معانی و خالص بودن الفاظ از رسیدن به هدف غایی آن قاصرند.» (5)
او با این اثر خود علاوه بر بلاغت در نقد ادبی نیز گامهای استواری برداشت. ابوهلال به سال 395 هـ در گذشت.
قاضی باقلانی
ابوبکر محمد بن الطیب بصری، معروف به باقلانی کتاب «اعجاز القرآن» را که در بلاغت و تاریخ آن است به رشته تحریر درآورد.به نظر باقلانی اعجاز قرآن بر هیچ عربی که بلیغ باشد و زبان عربی را خوب بشناسد، پوشیده نیست. اما کسی که در فصاحت به حدی نرسد که شیوه ایراد کلام و وجوه به کار بردن لغت را بشناسد همانند فردی عجمی است و مثل او نمیتواند اعجاز قرآن را درک کند مگر اینکه بداند که اعراب از دریافت کامل و فهم دقیق قرآن عاجزند و چون آنان عاجز باشند عجمها عاجزترند.
ابن رشیق قیروانی
ابوعلی حسن بن رشیق قیروانی، در مسیلمه و به قولی در محمدیه، به سال 90 هـ متولّد شده پدرش رومی و از موالی قبیله أزد بود و در شهر خود به حرفه رنگرزی اشتغال داشت. سپس به تحصیل علم روی آورد. او برای کسب معلوماتِ بیشتر، در شانزده سالگی روانه قیروان شد و در آنجا به کسب علم و دانش و سرودن شعر همّت گماشت تا اینکه در این راه به جایگاه رفیعی رسید و در آنجا ماندگار شد. در جریان هجوم اعراب به قیروان، ابن رشیق به جزیره سیسیل گریخت و در مازر (6) اقامت گزید. وی در سال 456 هـ در همانجا درگذشت. گفته شده که مرگ وی به سال 463 هـ اتفاق افتاده است (7).از تصانیف ابن رشیق «قراضة الذهب فی صناعة الادب»، کتاب «الشذوذ» در لغت، کتاب «الانموذج» در مورد شعرای قیروان، «المساوی فی السرقات الشعریة» و کتاب «العمده» در شعر و فنون ادبی و نقد شعر میباشد.
ابن سنان خفاجی
ابو محمد عبدالله بن محمد ادیب و شاعر شیعی مذهب شام میباشد او محضر ابوالعلاء را درک کرد و از وی استفادهی فراوان برد. کتاب «سرالفصاحه» از آثار خفاجی میباشد. وی در آن «فصاحت» را از دیدگاه خود مطرح کرده و به مباحثی چون فنون بیان و بدیع پرداخته است. (8)همانطوری که از مقدمهی این کتاب برمی آید مؤلف، علم به حقیقتِ فصاحت را لازمهی شناخت نظم کلام و نقد آن میداند. این امر راه مجادله در مورد اعجاز قرآن را نیز هموار مینماید چون گروهی از علمای بلاغت معتقدند که قرآن دارای فصاحت و بلاغت خارق العادهای است و همین وجه برای اعجاز آن کافی است اما گروهی دیگر معتقدند که اعراب از معارضه با قرآن با اینکه توان آن را داشتند، خودداری کردند. از این مطالب معلوم میشود که خفاجی در مسألهی اعجاز موضع موضوعی را اتخاذ میکند و در بیان دیدگاه این دو گروه به اساس فصاحت تمثل میجوید. (9)
عبدالقاهر جرجانی
عبدالقاهر پسر عبدالرحمن جرجانی، یکی از بزرگان نحو، کلام مذهب اشعری و بلاغت است. وی در جرجان متولد شد و در آنجا زندگی کرد و در همانجا به سال 471 هـ درگذشت. عبدالقاهر آثار فراوانی دارد از آن جمله است: اسرار البلاغه و دلایل الاعجاز. (10)اسرار البلاغه در علم بیان و دلایل الاعجاز در علم معانی میباشد. اگر چه موضوعات عمده اسرارالبلاغه پیرامون جناس و سجع و تمثیل و استعاره و مجاز و سرقات دور میزند (11) امّا همین موضوعات در رهگذر تحقیق آنچنان تنوع و گستردگی و گهگاه طبقهبندی پیدا میکند که در آغاز نوعی سرگشتگی در خواننده پدید میآورد امّا سرانجام خواننده نظام خاصی را تجربه می کند که جز با سرگردانی و سلوک در وادی تحقیق روی مینماید.
شیوه تحلیل عبدالقاهر در مسایل همانند روش معروف سقراطی و با سؤال و جواب است. او نخست ابهامها و اشکالها را مطرح میکند و راه تخلص از آنها را میپرسد و سرانجام پس از بررسی و آزمودن کافی، پاسخ مستدل میآورد. عبدالقاهر از آغاز تا پایان کتاب، نظریهی خود را درباره زیبایی و جمال ادبی پی جویی و تحقیق میکند و هرگز آن را وابسته زیبایی الفاظ و در انحصار آرایش ظاهری آنها نمیشناسد بلکه قوام و زیبایی دیر پای کلام را در نظام خاص و کیفیت مخصوص ذهن گوینده و شنونده میداند و بدینگونه بلاغت را امری معنوی میداند که در خاطر و روان انسان شکل میگیرد و سلطه معانی را بر الفاظ و فرمانروایی نظم ذهنی را بر عناصر واژگانی، همه جا، اثبات میکند.
زمخشری
ابوالقاسم محمود بن عمر، جارالله زمخشری، در سال 467 هـ در زمخشر از توابع خوارزم متولد شد و از علمای عصر خود لغت، نحو، ادب، تفسیر، فقه، اصول و کلام را فرا گرفت. سپس برای کسب علم روانه بخارا شد و در راه از مرکبش افتاد و پایش شکست که سرانجام منجر به قطع پایش گردید و او ناگزیر پای چوبین برای خود درست کرد. بعدها در تفسیر، لغت، نحو و بلاغت از بزرگان این علوم محسوب میشد. زمخشری معتزلی بود و به خاطر اقامت طولانی مدت، در جوار مکه به «جارالله» له ملقب شد و در آنجا به نوشتن تفسیری به نام «الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل» اقدام کرد. کتاب سیبویه را در آنجا تدریس نمود و در بازگشت از حج در بغداد درگذشت. (12)او کتابهای فراوانی دارد اما کتاب الکشاف او به مبحث مورد نظر ما مربوط میشود که تفسیری بلاغی از قرآن کریم است. همان طوری که خود او در مقدمه «الکشاف» میگوید: «در تفسیر قرآن کافی نیست که شخص فقط از بزرگان فقه، نحو، لغت، علم کلام، قصص و اخبار باشد بلکه باید در دو علم معانی و بیان نیز که از علوم مختص به قرآن میباشند تبحر و مهارت کافی داشته باشد». (13) زمخشری در سال 538 هـ در زادگاه خود بعد از مراجعت از مکّه درگذشت.
رازی
ابوبکر محمد بن زکریای رازی (250-313 هـ) در ری متولّد شد. در دوران جوانی به موسیقی و غِنا رغبت داشت. سپس به تحصیل طب و کیمیا پرداخت و در آنها نبوغ خویش را آشکار ساخت و ریاست پزشکان بیمارستان بغداد را بر عهده گرفت. او در ری وفات کرد. رازی در کنار مطالعات دیگر در زمینه بلاغت با محوریت اعجاز در قرآن کریم به سمت تألیف کتابی متمایل شد و کتاب «نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز» را تألیف کرد. همانطور که از عنوان کتاب برمیآید اختصار و ایجاز در آن اساس اولیه و اصلی است. رازی در مقدمه کتاب هدفش از این تألیف را تنظیم مباحثی میشمارد که عبدالقاهر در دو کتاب «دلایل الاعجاز» و «اسرارالبلاغه» آورده است، چون به نظر رازی، عبدالقاهر در آن دو کتاب در رعایت ترتیب اصول و ابواب اهمال کرده و در ارائه مطالب اطاله و اطناب نموده است. (14)بنابراین کتاب رازی (همانگونه که خود او در مقدمه کتابش میگوید) تلاشی برای تلخیص دو کتاب عبدالقاهر و جمع قواعد معانی و بیان و فهرستبندی موضوعی آنها میباشد.
سكّاکی
سراج الدین ابویعقوب یوسف بن محمد سکاکی (متوفّی به سال 626 هـ) تا سی سالگی معدنچی بود و در این زمان قصد کرد که به علم اندوزی بپردازد. بنابراین به تحصیل فلسفه، منطق، علم کلام، فقه، اصول و علم بلاغت پرداخت و در این علوم تبحر یافت.سکّاکی تألیفات مختلفی دارد که «مفتاح العلوم» از جمله آنها و از مهمترین آنها بشمار میآید. وی آن را به سه قسمت اساسی تقسیم کرده است. قسمت نخستین را به علم صرف و انواع اشتقاق و قسمت دوّم را به علم نحو و قسمت سوم را به علم معانی و بیان اختصاص داده و مباحثی از بلاغت و فصاحت را به دو علم معانی و بیان افزوده و در آخر کتاب از صنایع لفظی و معنوی یا همان علم بدیع صحبت کرده است.
شهرت علمی سکاکی به بخش اخیر کتابش که در آن به معانی، بیان و فصاحت و بلاغت و بدیع پرداخته، مربوط است که بعد از او علمای مختلف بارها به تدریس و شرح آن پرداختهاند. و مطالبی که او در مورد علوم بلاغی آورده ابتکار و ابداع در این علوم محسوب نمیگردد اما تلخیص دقیقی است که افکار و آرای مخصوص علمای بلاغت پیش از او را در خود جای داده است. البته زکریای رازی قبل از او کتابهای دلایل الاعجاز و اسرار البلاغه را تلخیص کرده بود اما این تلخیص بلاغی، دقیقتر و کاملتر است و مقایسه آن دو تلخیص نشان میدهد که سکّاکی در تنظیم و تبویب مسایل و نیز مقدمات و احکام قیاس بهتر عمل کرده است.
در هر حال، کتاب مفتاح العلوم و بخصوص بخش مربوط به بلاغت این کتاب شهرت فراوانی را در میان کسانی که بعد از سکاکی آمده بودند، به خود اختصاص داده است چنانکه نزدیک به پنج قرن متوالی (از اوایل قرن هفتم هجری) به تدریس و شرح و تلخیص آن پرداختهاند گویی که در علم بلاغت غیر از این کتاب، کتابی تألیف نشده است. (15)
ضیاء الدین بن اثیر
ابوالفتح نصرالله بن ابو الکرم محمد شیبانی، معروف به ابن اثیر جزری و ملقب به ضیا الدین در جزیره ابن عمر متولد شد و در آنجا پرورش یافت سپس به همراه پدرش به موصل رفت و در آنجا به کسب علم مشغول شد.» (16).«ضیا الدین دو برادر (یکی بنام مجد الدین بن أثیر و دیگری عزالدین بن اثیر) داشت که هر یک به فنی مشهور بودند. مجدالدین (متوفّی به سال 606 هـ) از رجال معروف حدیث بود. از تألیفات او کتاب «النهایه فی غریب الحدیث والاثر» میباشد. عزالدین (متوفی به سال 630 هـ) از مورخان بزرگ و صاحب کتاب «الکامل فی التاریخ» میباشد که از مشهورترین و متداولترین کتب تاریخی در دست ماست. اما ضیاالدین کوچکترین آنها بود. او نیز کاتب و ادیب بود و تمامی تألیفاتش در زمینه ادب، رسایل، بیان و صناعت کلام است. از مهمترین آنها «المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر» میباشد. این کتاب به یک مقدمه در علم بیان و دو مقاله در صنایع لفظی و صنایع معنوی تقسیم میشود و در مورد آن علمای بیان گفته اند: "مثل السائر در نظم و نثر به منزله اصول فقه در علم استنباط میباشد."» (17) وی در بغداد به سال 638 هجری در 80 سالگی درگذشت. (18)
تیفاشی مغربی
احمد بن یوسف تیفاشی مغربی در سال 580 هـ در تیفاش آفریقا متولد شد و در سال 651 هـ در مصر درگذشت. تألیفی در بدیع دارد و در آن از محسنات بدیعی هفتاد مورد را برشمرده است. از آثار وی «أزهار الافکار فی جواهر الاحجار» و « الوافی فی الطب الشافی» را میتوان نام برد. (19)ابن ابی اصبع
زکّی الدین ابومحمد عبد العظیم بن عبدالواحد ابن ظاهر ادیب و شاعر مصری بود. او ابتدا به علوم بلاغت پرداخت و تا حد امکان کتاب و رسائل مربوط به این فنون را گردآوری و دسته بندی کرد، آنگاه به تقادی دقیق آنها همّت گماشت، تا آنجا که به تعبیر خود او، کمتر کتابی از تیر رس تقد موشکافانهی او در امان ماند و وی انواع صناعات بدیعی را در آثار گذشتگان و تألیف معاصران استقصا کرد و همه را پیراسته گردانید.از آثار او کتاب «تحریر التحبیر» است، که شامل 125 باب است. تحریر التحبیر که قلقشندی آن را به اختصار التحبیر ذکر کرده است، نخستین کتاب مفصل و مبسوطی بود که در علم بدیع نوشته می شد. این کتاب در دورانهای بعد سخت مورد توجه ادبا قرار گرفت.
با تألیف بدیع القرآن و چند اثر دیگر در پی آن، ابن ابی اصبع در ردیف صاحبنظران علوم قرآنی جای گرفت و آرا وی به کتب تخصصی علوم قرآنی راه یافت.
ابن ابی الاصبع بعضی از مباحث معانی را در میان مباحث بدیعی آورده است که از آن جملهاند: ایجاز، بعضی از وجوه اطناب مثل تزییل، تکرار، ایضاح و تفصیل. و این امر سبب ورود بعضی از مباحث بدیع در مباحث معانی شده است. (20)
اربلی
علی بن عیسی اربلی (متوفی به سال 670 هـ) معاصر ابن ابی الاصبع بود. او قصیدهای مدحی شامل سی و شش بیت دارد که در هر بیت از آن یکی از صنایع بدیعی را به کار برده و آن بیت را به اسم آن صنعت خوانده است و این امر فتح بابی برای دیگر شاعران شده است که اصطلاحات و صنایع بدیعی را در قالب اشعار خود قرار دهند. در دورههای بعد این اشعار عنوان «بدیعیات» به خود گرفت (21).بدرالدین ابن مالک
محمد بن عبداله بن مالک، ابو عبدالله بدرالدین، پسر سراینده الفیه مشهور در علم نحو میباشد. او در دمشق متولّد شد و از آغاز کودکی، نشانههای نبوغ و تیزهوشی در او وجود داشت. پدرش وی را با خود برد و در بعلبک اقامت گزید و به تدریس مشغول شد. بدرالدین نحو و لغت و منطق را از پدرش فراگرفت؛ او در علوم مختلف دیگر نیز اطلاعات کافی داشت. از تألیفات نحوی او شرح الفیه پدرش میباشد.کتاب «المصباح فی علوم المعانی و البیان و البدیع» از دیگر آثار اوست. این کتاب خلاصهای از کتاب «مفتاح العلوم» سکاکی میباشد. از ویژگیهای کتاب او این است که پیچیدگیها و تعقیدات منطقی، کلامی و فلسفی سکاکی را ندارد. او همانند سکّاکی معتقد است معانی و بیان منجر به بلاغت و بدیع منجر به فصاحت کلام می شود. به نظر سکّاکی بدیع از توابع علم معانی و بیان است ولی ابن مالک آن را علمی مستقل به حساب آورده و آن را «علم البدیع» نامیده است. بنابراین راه را برای بلاغت هموار کرده که شامل سه علم معانی و بیان و بدیع گردد. وجه تمایز «المصباح» او از «المفتاح» سکاکی این است که بدرالدین فنون بدیع را توسعه داده و پنجاه و چهار مورد را برشمرده در حالی که سکاکی بیست و شش مورد را بیان کرده است و در این جای هیچ شکی وجود ندارد چون بدرالدین از رجال بدیع عصر خود نام برده که صنایع بدیعی را تا عدد صد رسانده و حتی بعضی از آنها یکصد و بیست و پنج مورد را بر شمردهاند. (22)
بدرالدین از تمامی علمای بلاغت با این ویژگی متمایز است که صنایع معنوی را دو بخش است که قسمتی به افهام و تبیین برمیگردد مثل: مذهب کلامی، تتمیم، تقسیم، احتراس، تذییل، اعتراض، تجرید و تقسیم و قسم دیگر به تزیین و تحسین کلام برمیگردد که عبارتند از: لف و نشر، جمع و تقسیم و جمع و تفریق.
بدرالدین در دمشق بخاطر ابتلا به بیماری درگذشت او به هنگام مرگ چهل و اندی سال داشت. مرگ وی در سال 686 هـ اتفاق افتاد.
خطیب قزوینی
قاضی جلال الدین محمد بن عبدالرحمان قزوینی مشهور به خطیب قزوینی در سال 666 هجری در موصل به دنیا آمد و در همانجا به فراگیری فرهنگ اسلامی پرداخت و در بسیاری از علوم چون اصول فقه و بلاغت به استادی رسید. (23) ثمره آن تلاشهای علمی وی، دو کتاب در علم بلاغت شد که یکی از آنها «تلخیص المفتاح» است که سرآغاز جدیدی در زمینه علم بلاغت است (همانطور که از عنوان کتاب برمیآید خلاصه قسمت سوم کتاب «المفتاح العلوم» سکاکی میباشد که اختصاص به علم بلاغت دارد) این کتاب بعد از خطیب مورد توجه دانشمندان علوم بلاغی واقع شد و بر آن شرحهای گوناگونی نوشتند که از جمله آنهاست (24):1- الایضاح: این کتاب نخستین شرحی است که به قلم خود خطیب بر تلخیص المفتاح نگاشته شده است.
2- واهب المفتاح فی شرح تلخیص المفتاح از ابی یعقوب مغربی.
3- عروس الافراح تألیف بهاء الدین سبکی.
4- شرح زوزنی
5- المطول که شرح بسیار گسترده سعد الدین تفتازانی است.
خطیب قزوینی در تلخیص خود موارد ضعف و لغزش سکاکی را رفع نموده و حشو و تطویل و تعقید موجود در کتاب المفتاح العلوم را با شروح و مثالهای مفید خود رفع کرده است و مباحث موجود در آن را مرتب کرده تا به راحتی قابل دسترس باشد و نیز مباحثی را که متقدمین به آنها دست نیافته بودند، بدان کتاب افزوده است. (25) این امر باعث شده که توجه همگان معطوف به این کتاب شود و در دوره خود او و در دورههای بعد، مورد اقبال طالبان علم قرار گیرد. وی در سال 739 هـ درگذشت.
یحیی بن حمزه
تألیفاتی در فقه، اصول دین، نحو و بلاغت دارد که کتابهای «الطراز المتضمن لاسرار البلاغه» و «علوم حقائق الاعجاز» در بلاغت از آثار مهم او هستند. وی در سه بخش مطالب را ارائه داده است. یحیی بن حمزه در این کتابها از آثار و کتابهای سکاکی، ابن اثیر، رازی و بدرالدین بن مالک تأثیر پذیرفته است و در نوشتن آنها ابتکار خاصی به خرج نداده و اسلوب خاصی را ارائه نکرده بلکه شیوه نویسندگان فوق الذکر را در قواعد بلاغی و مباحث آن تکرار کرده است. (26)ابن قیّم الجوزیه
وی در دمشق به سال 691 هـ متولد شد و در علوم دینی تبحر یافت. به علم تفسیر، فقه، نحو، حدیث و اصول آشنا بود و از شاگردان ابن تیمیه (27) است که کتابها و علم او را منتشر نمود، ابن قیّم تصانیف فراوانی دارد از جمله آنهاست: «زاد العماد» در حدیث، «کتاب القدر» و مفتاح دارالسعاده و منشورالورثه العلم و الاراده» در علم شریعت و «الفؤائد المشوق الی علوم القرآن و علوم البیان» که ابن قیّم در کتاب اخیر فقط از شیوه قدما تبعیت کرده و چیز جدیدی جز جمعآوری مباحث بلاغت در یکجا انجام نداده است هر چند که تبویت و ترتیب مناسبی هم ندارد. او در سال 751 هـ درگذشت. (28)تفتازانی
سعدالدین مسعود تفتازانی (29) خراسانی به سال 712 هجری در تفتازان به دنیا آمد و پس از گذراندن دوران کودکی به فراگیری فرهنگ و معارف اسلامی پرداخت و از کسانی چون محمد بن بویهی مشهور به قطب الدین رازی به فراگیری دانش پرداخت. قطب الدین خود کتابهایی چون «شرح مطالع»، «شرح شمسّیه» (30) و «شرح کلمه الاشراق» را تألیف کرده است. (31)تفتازانی و سید شریف هر دو به دربار تیمور لنگ (32) راه یافتند تیمور برای شناخت و ارزشیابی دانش آن دو مباحثی را به داوری نعمان الدین خوارزمی ترتیب داد نعمان سید شریف را برتر دانست تیمور نیز نیاکانش را والاتر و شایستهتر خواند.
بلور عمر تقتازانی با سنگ این رویداد شکست و در سال 729 هجری زندگی را بدرود گفت. از آثار تفتازانی است: « المقاصد» و شرح آن، «ارشاد الهادی»، «الاصباح»، حاشیه بر کشاف زمخشری، شرح مفتاح، شرح تصریف و مطول (که یکی از گستردهترین کتابهای بلاغت و از متنهای درسی حوزههاست و بر این کتاب دهها شرح و حاشیه نگاشته شده است که از میان حاشیهها، حاشیه سید شریف جرجانی و حاشیه حسن چلپی معروف است.
پینوشتها
1- فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص411-430.
2- فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، صص407-410.
3- فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص548.
4- ابن ندیم، الفهرست، ص63 و یاقوت حموی، معجم الادباء، ج14، ص73.
5- ابوهلال عسکری، الصناعتین، ص1.
6- یکی از شهرهای جزیره سیسیل میباشد که ابوعبدالله مازری شارح صحیح مسلم بدانجا منسوب است.
7- دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص586، ذیل ابن رشیق.
8- دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص716، ذیل ابن سنان خفاجی و ابن عماد، شذرات، ج3، ص75.
9- عبدالعزیز عتیق، فی تاریخ بلاغت العربیه، ص237.
10- قمی، شیخ عباسی، الکنی و الالقاب، ج2، ص143.
11- عبدالعزیز عتیق، فی تاریخ البلاغه العربیه، ص248.
12- ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج4، ص118.
13- زمخشری، الکشاف، ج1، ص 13-17.
14- فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص563.
15- ابن عماد، شذرات الذهب، ج5، ص 123 و خوانساری، روضات الجنات، ج8، ص200.
16- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج2، ص234.
17- فی تاریخ البلاغه العربیه، ص280.
18- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج2، ص232.
19- الاعلام، زرکلی، ج1، ص 259 و الکنی و الالقاب ج2، ص128.
20- مدرّس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج2، ص378.
21- ریحانه الادب، ج1، ص182.
22- شذرات الذهب، ج5، ص 398.
23- روضات الجنان، محمدباقر موسوی خوانساری، ج8، ص80.
24- عرفان، حسن، کرانهها، ج1، ص9.
25- عبدالعزیز عتیق، فی تاریخ البلاغه العربیه، ص303.
26- ریحانه الادب، ج7، ص481.
27- از مؤلفان مشهور عهد مغول میباشد که در علوم شریعت به استادی رسیده بود. (ر.ک تاریخ ادبیات زبان عربی، فاخوری، ص 622).
28- حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمهی آیتی، ص632.
29- تفتازان دهی بوده در بخش باجگیران شهرستان قوچان.
30- «شمسّیه» را دانشمندان دیگری غیر از قطب الدین رازی نیز شرح کردهاند.
31- ریحانه الادب، ج1، ص 337 و الکنی و الالقاب، ج2، ص121.
32- تیمور لنگ (1336-1405م) نوهی چنگیز خان مغول بود که در سال 1370 م. به قدرت رسیده از دهلی تا بغداد را تحت سیطرهی خود درآورد و بر بایزید اول در آنکارا پیروز شد. او سمرقند را مرکز قدرت خود قرار داد. در دوران وی علوم و فنون در تمامی کشورهای تحت سلطهاش رشد و شکوفایی یافتند.
رضایی، رمضان؛ رفیعی، یدالله؛ (1393)، تاریخ علوم در اسلام (جلد اول)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}